سوررئالیسم، بزرگترین تجربهی زندگی بونوئل بوده و فیلم «تریستانا»، یک نوع ادای دینی است به سورئالیسم با خوابها و کابوسهای تریستانا. سر «دون لوپه » را در قالب ناقوس کلیسا میبیند که به عنوان نیرویی تهدید کننده و خطرناک مدام حرکت میکند و به سمتش میآید و این صحنه در کابوسهایش مدام ظاهر میشود. اولین بار هم وقتی بالای برج میرود، همانجا انگار در واقعیت آن صحنه را میبیند و بعد خیلی جالب و دقیق بونوئل کات میزند به خوابِ او و مرز بین خواب و واقعیت را در آن سکانس میشکند و این جاست که سوررئایسم اتفاق میافتد، سوررئالیسمیکه برای بونوئل فقط یک مکتب فکری و هنری و سینمایی نبود بلکه یک نوع دیسیپلین بود، نظمیبود که باید دنبال میشد، به عنوان ایدئولوژی به آن نگاه میشد و در اینجا به شکلی تمثیلی، تحول سوررئالیسم را در کارکتر «دون لوپه» میبینیم، دون لوپهای که افکاری رادیکال نسبت به مذهب، بورژوازی، حکومت و ارتش داشت، در پایان و هر چه پیرتر میشود از این افکار تهی میشود و ایدههای انقلابی و رادیکالش کم کم فروکش میکند، دون لوپهای که وقتی پزشک تریستانا به او میگوید علم همه جا قاطعیت ندارد و یک جاهایی بهتر است به وجدان مراجعه کرد و حضور کشش میتواند یک کمک وجدانی باشد در پاسخ میگوید هرگز کشیش در خانهی من راه ندارد ولی در صحنهی ماقبل آخر میبینیم که سه کشیش را وارد خانهاش کرده، با آنها گپ میزند به آنها شیرکاکائو میدهد......کلیسا را پذیرفته و جایی هم به گارد ملی سلام نظامیمیکند. به شکلی تمثیلی، بونوئل این را بیانگر خالی شدن سورئالیسم از مفهوم انقلابی و شورشی و عصیانگرایانهی اولیهاش در طول زمان میداند که سوررئالیسم از افکار رادیکال اولیهاش به تدریج دور شده و این را در قالب تحول شخصیتی دون لوپه میبینیم.
هر چیزی اصولی داره حتی...عذرخواهی کردن بازدید : 227
چهارشنبه 22 مهر 1399 زمان : 1:37